بقای شهریار تاجور باد


پناهش کردگار دادگر باد

دلیلش دولت و بخت جوان باد


ندیمش نصرت و فتح و ظفر باد

ز رزم شاه در مشرق نشان باد


ز بزم شاه در مغرب خبر باد

خدنگ شاه را هنگام رفتن


ز مرگ دشمنان پیکان و پر باد

کجا بندد کمر بر کین دشمن


میان دشمنش همچون کمر باد

بر آن گونه که شارستان لوط است


حصار خصم او زیر و زبر باد

به نعمت مختصر شد خصم سلطان


کنون زین پس به دولت مختصر باد

ز خشم شاه چشم خصم کورست


ز کوس شاه گوش خصم کر باد

شه آفاق هست اندر خراسان


نهیب و بیم او در کاشْغر باد

هر آن کوکب کزو باشد سعادت


به سوی طالع شاهش نظر باد

شعار دیدهٔ شاهی و شادی


مبارک رای تو همچون بصر باد

چو آبی کاندرو آتش فروزد


ز خون دشمنان تیغ تو تر باد

جهانداران و شاهان جهان را


کجا پای تو باشد فرق سر باد

تن اقبال را جود تو جان باد


درخت ملک را جود تو بر باد

ز اقبال تو طبع بنده دریاست


در آن دریا ز مدح تو گهر باد

اگر روزه تو را فرخنده بودست


ز روز عید تو فرخنده تر باد

تویی سازندهٔ کار همه خلق


خدایت کارساز و راهبر باد

تورا نصرت برادر باد جاوید


تورا دولت همه ساله پدر باد